حوریهحوریه، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

دختر یعنی زندگی

من مامان ۲تا فرشته هستم

عزیزم روزت مبارک

امروز روز میلاد حضرت معصومه (س) و روز دختره این روز بر تو فرشته کوچولوی من مبارک باشه عزیز دلم دختر هدیه و امانت خداونده دختر یه موهبت الهیه دختر یعنی عشق ، محبت و پاکی یعنی یه تیکه جواهر یعنی دلیل زندگی دختر زیباترین و لطیف ترین آفریده خداست دوستت دارم دخترم به اندازه تمام گل های قشنگ دنیا اندازه آسمون بیکران اندازه ستاره های درخشنده آسمون اندازه خورشید فروزان اندازه تمام اقیانوس های جهان اندازه قطره های روح نواز باران اندازه همه خوبی های دنیا دوستت دارم و خدای مهربون را برای هرلحظه بودن با تو و برای هرلبخند زیبای تو هزاران بار شکر میکنم   ...
6 شهريور 1393

سلام گلم

سلام گلم نفسم عشقم دخترکم که دیگه یه پرنسس شده داره 9ماهش تموم میشه: کارای زیادی یاد گرفته: میتونه کنار دیوار راه بره یا کنار مبل، دست میزنه (الهی مامانی قربون دستای کوچولوت بره)، بای بای میکنی، بابا و ماما میگه(دخترک شیرزبونم)، کتک میزنه موهای مامانی رو میکشه خیلی هم اینکارو دوست میدارد میره سراغ سبد لباساش و دونه دونه لباساشو بیرون میریزه و میخنده بعد یه آگهی تبلیغاتی تو پرشین تون پخش میکنه که میگه: پیرمرد مهربون مزرعه داره تو مزرعش گاوای چش سیا داره ... حوریه خانم این شعرو خیلی دوس داره و هروقت پخش میشه دست میزنه و نانای میکنه(ینی دستای کوچولوشو میچرخونه)   ...
28 مرداد 1393

ماه هفتم

دختر قشنگم تو این ماه خیلی چیزا یاد گرفته..چندتا کلمه حرف میزنه دَدَ...مَ مَ...بابا.. خیلی خوب چهار دست و پا راه میره و از پله ها بالا میره   بله در اینجا حوریه خانوم داره به بابایی در نصب دوش کودک کمک میکنه..خیلی هم خوشحاله دخترم   خاله ریزه من این ماه تازه 6.5 کیلو شده از بسه که شیطونه وروجک     ...
23 خرداد 1393

دخترکم حرف میزنه

پرنسس زیبای من! 10 روز مونده تا 6 ماهت تموم بشه و امروز اولین کلمات را به زبونت اوردی..دَدَ دَدَ نمیدونی چقدر ذوق کردم عزیزم..آخ که هرچی بوست مکنم سیر نمیشم ...
3 خرداد 1393

حوریه میخاد دندون در بیاره

از دیشب تا حالا دخترکوچولوم تب کرده می دونم که بخاطر دندوناشه درد داره و سرش داغه ، مرتب قطره استامینوفن بهش میدم، بابایی براش ژل مسکن خریده ،اشتهاش کم شده و خوب شیر نمیخوره، تو همین یک روز چشمای قشنگش گود شده ... کاشکی میتونستم درداتو به جونم بخرم عزیزم..مامانی طاقت دیدن اشکاتو نداره ...
2 خرداد 1393